راه جذاب پیش رو
آیا واقعا در جهان چیزی منزجرکنندهتر از کسی هست که سعی میکند صنعت را پیشگویی کند؟ منظورم افراد خودبزرگبینی هستند که سعی میکنند در این باره که قطار تفریحی تکنولوژی قرار است ما را به کجا ببرد، پُرچانگی کنند. البته بر این باور هستم که این افراد مشغول کار مهمی هستند. آنها در جلسات بحث شرکت میکنند و سخنرانیهای افتتاحیه کنفرانسها را برگزار میکنند. منظورم جلسات و کنفرانسهایی هستند که مثل قارچ در حال رشد هستند. افرادی که میخواهند پولهای کلانی صرف تکنولوژی کنند، هزاران دلار خرج میکنند تا بتوانند با حضور در جلسات و کنفرانسها، نظرات این افراد را بشنوند. این جریان باعث میشود کار هتلها و آشپزها و پیشخدمتها رونق پیدا کند و به همین دلیل احساس من این است که این افراد مشغول کار مفیدی هستند.
و حالا دیوید اصرار دارد که من هم به نوبه خودم یکی از آن فصلهای «صنعت به کجا میرود» را بنویسم. فکر کردن به این جریان ذهنم را مغشوش میکند ولی به هرحال دیوید کسی است که یک بار حین بوگیسواری من را از غرق شدن نجات داده و همچنین او فکر میکند که خوانندگان احتمالا علاقه بیشتری به خواندن «صنعت به کجا میروند» دارند تا «معنای زندگی.» حالا که این طور است دهنم را میبندم و مینویسم.
به هرحال.
برای شروع باید بگویم که تا جایی که یادم هست، هیچوقت نتوانستهام هیچچیز را به شکل قابل قبولی پیشبینی کنم. آیا توانسته بودم پیشبینی کنم که سیستمعامل کوچکی که برای استفاده خودم نوشته بودم یک روز جهانگیر شود؟ نه. این گسترش من را هم غافلگیر کرد. البته این دفاع را دارم که بگویم هیچکس دیگری هم با هیچ روش پیشگوییای، از این امر خبر نداده بود. موفقیت لینوکس همان قدر که باعث شگفتی من شد، بقیه را هم مبهوت کرد. پس شاید کار من از بقیه بهتر بوده و کسی چه میداند؟ شاید روزگاری به خاطر این فصل، به نوسترآداموس صنعت شهره شوم.
شاید هم نه. خب به هرحال باید بنویسم.
مطمئنا ما میتوانیم به تجربه گذشتهمان نگاه کنیم. میتوانیم نشانههای تلخی را ببینیم که باعث شد شرکت شکستناپذیری مانند ای.تی.اند.تی به زانو دربیاید و در نتیجه میتوانیم پیشبینی کنیم که در صورت گذشت زمان کافی، علفهای هرز روزی جای ساختمانهای سبز و زیبای ردموند را خواهند گرفت. درست همان طور که ستاره سینمای امروز را فردا با صورتی پر از چینوچروک خواهیم دید، قهرمان تکنولوژی امروز هم فردا با یک مدل جدیدتر جایگزین خواهد شد. تلاش شرکتها برای اختراع مجدد ساخته قبلیشان یا هر چیزی که در آینده آن را بنامند، فایدهای نخواهد داشت و چینوچروک را بر صورت امثال ای.تی.اند.تی. شاهد خواهیم بود.
بهتر است اسمش را تکامل بگذاریم. بحث پیچیدهای نیست؛ فقط این جریان ساده است که هیچ تجارتی تا ابد دوام نمیآورد.
اما موتور این تکامل چیست؟ آیا مثل چیزی که بعضیها فکر میکنند، عامل این تکامل چیزی در درون خود تکنولوژی است که روزی باعث خواهد شد تا کامپیوترها آن قدر پیشرفت کننده که بر انسان چیره شوند و از نژاد ما چیزی جز کمی زباله به جای نماند؟ یا شاید هم دلیل این تکامل، اختراعاتی باشند که یکی بعد از دیگری مشغول پیشبرد صنعت شدهاند؟
به نظر من هیچکدام.
تکنولوژی دقیقا همان چیزی است که ما داریم از آن میسازیم و نه تکنولوژی و نه مسایل مادی قادر به تغییر خواستهها و کششهای طبیعی و بنیادین انسان نیستند. تکامل باعث خواهد شد تا تکنولوژی هم مثل هر چیز دیگر از بقای صرف جامعه مبتنی بر ارتباط به کاربرد مفرح بودن سوق پیدا کند (تذکر: بله این نظریه را در اوایل کتاب هم خواندهاید و اگر خواندن را ادامه بدهید یک بار دیگر هم آن را خواهید دید).
انسانها، خواهی نخواهی حیوانات گروهی هستند و تکنولوژی هم به آن کمک خواهد کرد.
پس کل چیزهایی که در مورد تواناییهای ده سال آینده تکنولوژی شنیدهاید را رها کنید. مطمئنم که حرفهای خیلی مربوطی هم نیستند. ما سی سال قبل موفق شدیم انسان را در ماه پیاده کنیم ولی هیچوقت این کار را تکرار نکردیم. به نظر من دلیل این موضوع این بود که کشف کردیم ماه جای حوصله سر بری است که هیچ زندگی شبانهای در آن جریان ندارد؛ جایی شبیه سن خوزه. نتیجه این است که مردم دوست ندارند به ماه برگردند و کل تکنولوژیای که برای این کار مصرف شد، حرام شده است. ماه هنوز خالی است.
وقتی میخواهید در این باره صحبت کنید که آینده تکنولوژی دارد به کجا میرود، مهمترین بخش صحبتتان باید در این مورد باشد که مردم چه چیزی دوست دارند. همین که این را فهمیدید، تنها موضوعی که باقی میماند این است که چطور میتوانید خیلی سریع کالای مورد علاقه مردم را در مقیاس بالا تولید کنید و قیمتش را آن قدر پایین بیاورید که توده مردم بتوانند بدون فدا کردن چیز دیگری که دوستش دارند، آن را به دست بیاورند. بقیه مسایل واقعا ارزشی ندارد.
مواظب باشید چون قرار است کمی از موضوع پرت شویم. چیزی که واقعا میفروشد، برداشت است نه واقعیت؛ مثلا وقتی یک سفر دریایی میخرید، شرکتها برداشت شما از آزادی، دریاهای شور و غذای خوب و کشتی عشاق را به شما میفروشند و نه واقعا یک کابین شلوغ و کوچک را. چیزی که مهم است این است که شما در کشتی مثل یک پرنده احساس آزادی میکنید.
همه اینها به چه معناست؟ اینها توضیح میدهند که برای مثال چرا مردم این همه در مورد پلیاستیشن ۲ سونی یعنی پیشرفتهترین ابزار تکنولوژی امسال هیجان دارند، آنهم حتی پیش از اینکه به بازار بیاید (البته چند روز بعد از اینکه این محصول به بازار عرضه شد، مشغول نوشتن این خطوط هستم). به نظر من جامعه تفریح-محور دارد واقعیت پیدا میکند!
باید به مشکلی که در برداشت از کامپیوتر شخصی وجود دارد هم اشاره کرد. واضح است که صنعت کامپیوترهای شخصی نگران کنسولهای بازی است و دلیل اصلی این امر هم آن است که سالها نگران آنها نبوده، چون فکر میکرده کنسولهای بازی ابزارهایی ارزان و کم ارزش هستند که هیچ تهدیدی برای کامپیوترهای شخصی شیک و گران به حساب نمیآیند.
من شخصا متقاعد شدهام که اگر پانزده سال دیگر هنوز هم مشغول بحث در مورد سیستمعامل باشیم و سیستمعامل هنوز چیز مهمی در کامپیوتر به حساب بیاید، به این معنا است که یک جای کار شدیدا مشکل دارد. این حرف شاید از طرف کسی که شهرتش را مدیون نوشتن یک سیستمعامل است عجیب به نظر برسد، ولی واقعیت این است که اگر آماری صحبت کنیم، هیچکس سیستمعامل را نمیخواهد.
در واقع کسی کامپیوتر را هم نمیخواهد. چیزی که اکثر ما میخواهیم یک اسباببازی جادویی است که بتوانیم با آن در وب گشت بزنیم، مشقهای ترم را بنویسیم، با آن بازی کنیم، حسابهایمان را نگهداریم و این جور کارها. تقریبا همه افراد ترجیح میدهند که بدون اطلاع از حضور کامپیوتر یا سیستمعامل، بتوانند به این کارها برسند.
به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگران از دستگاههایی مثل پلیاستیشن ۲ سونی خوششان میآید. آنها میبینند که این دستگاههای ساده به سرعت در حال فتح برخی از قلمروهای کامپیوترهای شخصی هستند، بدون اینکه کسی از مهاجرت به آنها بترسد یا نگران باشد که نکند نتواند با آنها کار کند. این جریان در حوزههای دیگر هم در حال اتفاق افتادن است و ما هر روز دستگاههای بیشتری به خانهمان میآوریم که بدون اینکه متوجه باشیم، برای کارشان از برنامههای پیچیده کامپیوتری استفاده میکنند.
پس کاندیدای من برای مایکروسافت آینده، سونی است. البته به شرطی که بتواند مثل چند وقت اخیر، مرتب و منظم پیشرفت کند. حالا ادعا نمیکنم که این پیشبینی یک نوع «تاملگری ذهنی» نوسترآداموسی است (بله. میدانم که چنین واژهای وجود ندارد ولی باید وجود داشته باشد). احتمالا افراد دیگری هستند که با پیشبینی من موافقاند اما من لازم میبینم کمی مفصلتر بحث کنم و بگویم که چرا این جریان در حال رخ دادن است.
من، آن گونه که خیلیها قبلا اشتباه کردهاند، مرگ کامپیوترهای شخصی را پیشبینی نمیکنم. دلیل پایهای قدرت کامپیوترهای شخصی همیشه با آنها خواهد بود. این کامپیوترهای همه کاره در دنیای کامپیوتر معادل چاقوی سوییسی هستند. این دستگاهها پیچیده هستند و کسانی که از تکنولوژی خوششان نمیآید را میترسانند. اتفاقاً قدرت آنها هم در همین است چون یک ابزار تک منظوره نیستند که فقط برای یک کار طراحی شده باشند. قابلیت تطبیق و انعطافپذیری دقیقا همان چیزی است که آنها را جذاب میکند.
حالا میرسیم به نکته مشترکی که کلیه این ابزارها را به هم متصل میکند: ارتباطات. همه جا. شما نمیتوانید دو ساعت را بدون چک کردن ایمیل سپری کنید؟ مشکلی نیست معتاد عزیز. احساس گناه میکنید از اینکه یک روز را به دور از کامپیوتر و در ساحل سپری کنید؟ اشکالی ندارد. حالا این امکان فراهم شده که در ساحل باشید و کماکان به اینترنت متصل بمانید. یادتان باشد: چیزی که خوب فروش میرود، واقعیت نیست بلکه احساس است. احتمال اینکه شما واقعا به کنار دریا بروید خیلی کم است اما احساس آزادی رفتن به آنجا و قطع نشدن ارتباطات، چیزی است که به خوبی به فروش میرود. این جا بالاخره اندازه مهم شده. اندازه کوچک به شما نشان میدهد که تکنولوژی جدید اولا ترسناک نیست و ثانیا جزو حقوق بدیهی است.
ولی در این وسط جای لینوکس و متنباز کجاست؟ کسی نخواهد دانست. لینوکس و متنباز در قلب ماشینهای سونی خواهد بود. شما آن را نخواهید دید، متوجه حضورش نخواهید بود، اما به هرحال در آنجا خواهد بود و همه چیز را به حرکت در خواهد آورد. لینوکس در تلفن موبایل شما خواهد بود و این تلفن نه یک وسیله مکالمه ساده که مرکز ارتباطی کل وسایلی خواهد بود که در حینی که شما از اینترنت بیسیم خود به دور هستید، به شبکه نیازمندند.
میبینید؟ فقط بحث زمان است و البته پول.