2.631578947368421% Complete

مقدمه

معنای زندگی، یک

(سکس، جنگ، لینوکس)

صحنه: اولین جرقه‌های نوشته شدن این کتاب، به داخل یک فورد سیاه قدیمی که در جاده بین ایالتی، حوالی سنترال‌ولی کالیفرنیا در حرکت بود، باز می‌گردد. لینوس و تاو توروالدز و دخترهای کوچک آن‌ها، یعنی پاتریشیا و دانیلا، به همراه یک آدم فضول، مشغول ۵۶۴ کیلومتر رانندگی برای رسیدن به لوس‌آنجلس هستند تا در آن‌جا به باغ‌وحش و یک فروشگاه آیکیا بروند.

دیوید: حالا یک سوال اساسی دارم که باید به آن فکر کنی، یک سوال مهم. از این کتاب می‌خواهی به چه چیزی برسی؟

لینوس: خب، می‌خواهم معنای زندگی را توضیح دهم.

تاو: لینوس! یادت بوده که باید باک ماشین رو پر کنی؟

لینوس: من درباره معنای زندگی، یک نظریه دارم. ما می‌توانیم در فصل اول، برای مردم توضیح بدهیم که معنای زندگی چیست. با این کار جذب کتاب خواهند شد. وقتی با خواندن این فصل جذب شدند و کتاب را خریدند، می‌توانیم بقیه کتاب را با خزعبلات پر کنیم.

دیوید: اوه بله. به نظر نقشه جالبی می‌آید. یک بار شخصی به من گفت که از بدو پیدایش بشر، دو سوال همیشه ذهن او را مشغول کرده است. اول: «معنای زندگی چیست؟» و دوم: «با این همه پول خرد که آخر روز در ته جیبم جمع می‌شود چه‌کار کنم؟»

لینوس: من جواب سوال اول را دارم.

دیوید: و جواب سوال اول چیست؟

لینوس: یک جواب ساده و دوست داشتنی. این جواب هیچ معنایی به زندگی شما نمی‌دهد، ولی نشانتان می‌دهد که پشت پرده چه چیزی در جریان است. در زندگی سه چیز معنادار هست. این‌ها، سه انگیزه اصلی در زندگی شما هستند. عواملی که باعث می‌شوند شما کارهایی را انجام دهید که یک موجود زنده می‌کند: اولی بقاست، دومی نظم اجتماعی و سومی تفریح. هر چیزی در زندگی، به همین ترتیب است و بعد از تفریح هم دیگر چیزی نیست. این به نوبه خود، مستلزم این است که در زندگی هر کاری معطوف به رسیدن به مرحله سوم باشد و وقتی به منطقه سوم برسید، کارتان تمام شده است. البته پیش از رسیدن به مرحله آخر، باید از مراحل قبل بگذرید.

دیوید: این بحث که گفتی‌، توضیح بیشتری لازم دارد.

پاتریشیا: بابا! میشه جایی بایستیم و بستنی شکلاتی بخوریم؟ همین حالا می‌خوام بستنی شکلاتی بخورم.

تاو: نه عزیزم. باید یکم صبر کنی. وقتی ایستادیم که بری جیش کنی، بستنی هم می‌خریم.

لینوس: با یک مثال، مساله روشن می‌شود و نکته را می‌گیری. بهترین مثال هم سکس است. سکس به عنوان راه بقا شروع و بعد به یک مساله اجتماعی تبدیل شد. به همین دلیل است که ازدواج می‌کنیم؛ اما حالا سکس دارد به یک جور تفریح تبدیل می‌شود.

پاتریشیا: من باید برم جیش کنم.

دیوید: چطور به تفریح تبدیل شده؟

لینوس: انگار برای تو مثال مناسبی نبود. خب بگذار برویم سراغ یک چیز دیگر...

دیوید: نه! برگردیم به سکس.

لینوس: در یک سطح دیگر، اگر به مفهوم سکس به معنای بیولوژیکی‌اش نگاه کنیم باید بپرسیم که سکس چگونه شروع شده است؟ برای بقا. سکس در اول کار، یک تفریح نبود. فقط رسیدن به هم بود. شاید بهتر باشد صحبت در مورد سکس را کنار بگذاریم.

دیوید: نه نه. فکر کنم می‌تواند خودش یک فصل باشد.

لینوس: می‌توانیم به جایش سراغ جنگ برویم. مشخص است که اولین جنگ‌ها برای بقا بوده‌اند چون یک یارویی بین شما و چاله آب ایستاده بود. بعد باید سر زن با یک مرد می‌جنگیدید و بعد جنگ تبدیل می‌شد به یک موضوع اجتماعی. این جریان سال‌ها قبل از قرون وسطی واقع شد.

دیوید: یعنی جنگ به عنوان شیوه‌ای برای برقراری نظم اجتماعی.

لینوس: درست است ولی شاید بهتر باشد بگوییم روشی برای پیدا کردن جایی برای افراد در نظم اجتماعی؛ چون هیچ‌کس برای خودِ نظم اجتماعی اهمیت چندانی قائل نیست. در این ماجرا، فرقی هم نمی‌کند شما یک مرغ در مرغدانی باشید یا یک انسان در جامعه.

دیوید: و می‌خواهی بگویی این روزها جنگ به یک سرگرمی تبدیل شده؟

لینوس: دقیقا.

دیوید: شاید برای کسانی که آن را روی تلویزیون می‌بینند این حرف درست باشد. برای آن‌ها جنگ یک سرگرمی شده.

لینوس: همچنین در بازی‌های کامپیوتری. بازی‌های جنگی. سی‌ان‌ان. تازه، دلیل جنگ هم ممکن است به تفریح مربوط باشد. علاوه بر این، برداشت از جنگ هم به یک سرگرمی تبدیل شده؛ و دلیل سکس هم معمولا تفریح است. البته مطمئنا ادامه بقا هنوز مساله مهمی است، بخصوص اگر کاتولیک باشید. ولی حتی اگر کاتولیک باشید هم گاهی به سکس به عنوان یک تفریح نگاه می‌کنید. پس قرار نیست صد در صد تفریح باشد. در هر چیزی بخشی از انگیزه، به بقا مربوط می‌شود، بخشی به نظم اجتماعی و بقیه به تفریح. حالا به فناوری نگاه کنید. فناوری برای بقا به وجود آمد و فقط هم نه برای بقای صرف، بلکه برای بقای راحت‌تر. شما آسیاب‌بادی می‌سازید که آب را از چاه بیرون بیاورد.

دیوید: یا آتش.

لینوس: بله. هنوز صحبت بر سر بقاست و به نظم اجتماعی و تفریح نرسیده.

دیوید: و چطور فناوری به نظم اجتماعی شکل می‌دهد؟

لینوس: خب در حقیقت، بیشتر جریان صنعتی‌شدن مربوط به بقا و بقای بهتر است. در صنعت خودروسازی، فناوری به سراغ ساخت خودروهای سریع‌تر و بهتر رفته است. ولی در جاهایی هم بحث شکل دادن به نظم اجتماعی مطرح بوده؛ مثلا اختراع تلفن و تا حدی تلویزیون. بخش زیادی از برنامه‌های اولیه تلویزیون، در مورد آموزش‌ عقاید بوده است. رادیو هم همین‌طور. به دلیل همین کارکرد نظم اجتماعی است که بسیاری از دولت‌ها در رادیو و تلویزیون این همه سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

دیوید: برای ایجاد و دوام نظم اجتماعی مورد نظرشان...

لینوس: درست است، ولی بعد، جریان پیشرفت کرد. این روزها مشخصا تلویزیون به منظور تفریح استفاده می‌شود. این روزها هر جا را که نگاه کنید پر است از تلفن همراه. این وسیله اول برای یک نظم اجتماعی تولید شده بود، ولی کم‌کم دارد به یک وسیله تفریحی تبدیل می‌شود.

دیوید: پس آینده فناوری چیست؟ به نظر می‌رسد از مرحله بقا فراتر رفته‌ایم و حالا در مرحله نظم اجتماعی هستیم.

لینوس: باز هم درست است. فناوری همیشه برای ساده‌تر کردن زندگی بوده است. سعی می‌کرده ما را سریع‌تر به مقصد برساند، قیمت کالاها را کم‌تر کند، خانه‌ها را بهتر کند و این جور چیزها. ولی فرق فناوری اطلاعات با فناوری‌های قدیمی چیست؟ این واقعیت که همه به هم متصل خواهند بود، به چه چیزی منجر می‌شود؟ مشخص است که ارتباط بهتر شده ولی این یک تفاوت پایه‌ای نیست. به نظر من قدم بزرگ بعدی، تفریح است.

دیوید: هر چیزی در نهایت به تفریح تغییر شکل می‌دهد...

لینوس: و این توضیح می‌دهد که چرا لینوکس در حد خودش موفق است. به سه انگیزه اصلی نگاه کنید. اولی انگیزه بقاست که کسانی که کامپیوتر دارند، منطقا قبلا آن را تامین کرده‌اند. واضح است که اگر کامپیوتر داشته باشید، غذا برای خوردن و این‌جور چیزها هم دارید. دومین انگیزه، نظم اجتماعی است. لینوکس به گیک‌هایی که در گوشه اتاق‌هایشان نشسته‌اند، در نظم اجتماعی جایی می‌دهد.

دیوید: در کامدکس حرف بسیار جالبی زدی. انگار گفتی که توسعه لینوکس یک جور ورزش است که یک تیم جهانی مشغول آن است. تو این را ممکن کردی رفیق!

لینوس: لینوکس مثال خوبی است از اینکه چرا مردم عاشق تیم‌های ورزشی و بخصوص عضویت در این تیم‌ها هستند.

دیوید: آره!‌ در حالی که تمام روز پشت کامپیوتر نشسته‌ای، احتمالا ترجیح می‌دهی عضو یک چیزی باشی. هر چیزی.

لینوس: یک چیز اجتماعی است، مثل یک تیم ورزشی. به یک تیم فوتبال فکر کن یا از آن بهتر به یک تیم فوتبال دبیرستانی. جنبه اجتماعی لینوکس خیلی خیلی مهم است ولی لینوکس تفریح هم هست؛ از آن نوع تفریح‌هایی که با پول به این راحتی‌ها قابل خریدن نیست. وقتی در مرحله بقا باشید، پول انگیزه بسیار خوبی است، چون به راحتی می‌تواند مواد مورد نیاز برای بقا را بخرد. به راحتی می‌شود پول را با این جور چیزها عوض کرد، ولی همین که به مرحله تفریح برسید...

دیوید: پول به درد نخور می‌شود؟

لینوس: نه. به درد نخور نیست چون می‌توانید با پول، فیلم، ماشین‌های سریع و تعطیلات بخرید. با پول می‌توانید کلی چیز بخرید که وضعیت زندگی شما را بهتر می‌کنند.

تاو: لینوس! باید پوشک دانیلا رو عوض کنیم. پاتریشیا باید دستشویی بره. منم یه کاپوچینو می‌خوام. فکر کنی اینجا استارباکس پیدا بشه؟ اصلا کجاییم؟

دیوید (به بالا نگاه می‌کند): با توجه به بویی که می‌آید، باید نزدیک کینگ‌سیتی باشیم.

لینوس: حالا مقیاس را بزرگ‌تر کنید. مساله فقط درباره افراد نیست،‌ درباره کل زندگی است. مثل قانون آنتروپی. در این قانون آنتروپی زندگی، همه چیز در حال حرکت از سوی بقا به تفریح است، ولی نه به این معنا که در مقیاس کوچک، این روند هیچ‌وقت نمی‌تواند در جهت معکوس حرکت کند. اتفاقا گاهی این حرکت مشخصا معکوس می‌شود. بعضی مواقع به سمت تلاشی پیش می‌رویم.

دیوید: ولی به عنوان یک سیستم، همه چیز در یک جهت پیش می‌رود...

لینوس: همه چیز در یک جهت پیش می‌رود ولی نه در یک زمان خاص. پس می‌شود دید که سکس به مرحله تفریح رسیده است، جنگ به آن نزدیک شده و فناوری عملا به آن رسیده. چیزهای جدید، فقط به بقا توجه می‌کنند؛ مثلا، امیدوارم که سفر فضایی، اوایل مربوط به بقا باشد، بعد به یک امر اجتماعی تبدیل شود و در نهایت، نوعی تفریح باشد. اگر به تمدن هم به عنوان یک کیش نگاه کنید، الگوی مشابهی را خواهید دید. تمدن به خاطر بقا ایجاد شده. وقتی با هم هستید، راحت‌تر زنده می‌مانید و بعد شروع به ایجاد ساختارهای اجتماعی می‌کنید؛ اما در نهایت، تمدن منحصرا به خاطر تفریح حفظ می‌شود. قبول! منحصرا را پس می‌گیرم و تفریح هم تفریح بدی نیست. رومی‌های قدیم به خاطر نظم اجتماعی بسیار زیاد و همچنین تفریح‌های حسابی‌شان معروف‌اند. آن‌ها بهترین فیلسوفان دوره خودشان را داشتند.

دیوید: و چطور همه این‌ها به معنای زندگی مرتبط می‌شوند؟

لینوس: راستش را بگویم نمی‌شوند. مساله این است که... این است که مشکل همین جاست.

دیوید: این همان رابطه‌ای است که باید به آن فکر کنی.

پاتریشیا: مامان! گاوها رو نگاه کن.

لینوس: خب اگر بدانید که کل زندگی، مربوط به این پیشرفت است، بعد هدف شما این خواهد بود که خودتان هم در این مسیر حرکت کنید. این مسیر هم فقط مسیر یک چیز نیست. هر کاری که می‌کنید، بخشی از حرکت در مسیرهای مختلف است. می‌توانید از خودتان بپرسید «چه‌کار کنم که جامعه بهتر شود؟» چون شما بخشی از جامعه هستید و می‌‌دانید که جامعه در این مسیر در حال حرکت است. شما هم می‌توانید به این حرکت کمک کنید.

تاو (دماغش را گرفته): چه بوی گندی می‌یاد.

لینوس: شاید بتوانیم این طور نتیجه‌گیری کنیم که در نهایت امر، همه ما اینجا هستیم تا تفریح کنیم. تازه می‌توانیم بنشینیم و استراحت کنیم و از این مسیر لذت ببریم.

دیوید: فقط برای تفریح؟

2.631578947368421% Complete

مقدمه

مقدمه

تولد یک نِرد تولد یک نرد، بخش یکم تولد یک نرد تولد یک نرد، بخش دوم تولد یک نرد، بخش سوم تولد یک نرد، بخش چهارم تولد یک نرد، بخش پنجم تولد یک نرد، بخش ششم تولد یک نرد، بخش هفتم تولد یک سیستم‌عامل تولد یک سیستم‌عامل، بخش یکم تولد یک سیستم‌عامل، بخش دوم تولد یک سیستم‌عامل، بخش سوم تولد یک سیستم‌عامل، بخش چهارم تولد یک سیستم‌عامل، بخش پنجم تولد یک سیستم‌عامل، بخش ششم تولد یک سیستم‌عامل، بخش هفتم تولد یک سیستم‌عامل، بخش هشتم تولد یک سیستم‌عامل، بخش نهم تولد یک سیستم‌عامل، بخش دهم تولد یک سیستم‌عامل، بخش یازدهم تولد یک سیستم‌عامل، بخش دوازدهم فرش قرمز فرش قرمز، بخش یکم فرش قرمز، بخش دوم فرش قرمز، بخش سوم فرش قرمز، بخش چهارم فرش قرمز، بخش پنجم فرش قرمز، بخش ششم فرش قرمز، بخش هفتم فرش قرمز، بخش هشتم فرش قرمز، بخش نهم فرش قرمز، بخش دهم فرش قرمز، بخش یازدهم فرش قرمز، بخش دوازدهم مقالات دارایی معنوی پایانی بر کنترل راه جذاب پیش رو چرا متن‌باز مهم است شهرت و ثروت معنای زندگی ۲